آدمی به خودی خود نمي افتد ، آدمی از جايي مي افتد که به خدا تکيه نکرده باشد.
گسترش
در آیین و اندیشه فارس، «دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذیالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخشهایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کم کم به شکل یک چهارم خشکیهای امروزی درآمد.
مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کردهاند، منظور از «دحوالارض» (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آبها، به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند.
از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها بارانهای سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و درهها گستردند، اندک اندک زمینهایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نامگذاری میشود.
از امیرالمومنین علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»
به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا»، به همین واقعه اشاره دارد، گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ دادهاند که اهمیت آن را دو چندان کرده است؛ از جمله:
-
ادامه مطلب
نخستين رحمت
امام رضا(علیهالسلام) میفرمایند:
«فِي خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وُضِعَ الْبَيْتُ وَ هُوَ أَوَّلُ رَحْمَةٍ وُضِعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَجَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ صِيَامَ سِتِّينَ شَهْراً»
در بيست و پنجم ماه ذىالقعده، خداوند خانۀ كعبه را بر زمين نهاد و آن نخستين رحمتى بود كه بر روى زمين نهاده و جايگاه امن و كسب ثواب براى مردم شد. هر كس اين روز را روزه بگيرد، خداوند برايش پاداش شصت ماه روزه مىنويسد.
وسعت زمين
تنگی، چرا؟
زمين توانست گسترش يابد، پهن شود، فرش شود جهانيان را،
بدینسببکه كعبه را يافت. چشمش كه به كعبه افتاد اختيار از دست داد!
از خود كه بيخود شد وسعت يافت؛ آنقدر که، همه نوع موجودی را در خود جای داد.
ما چرا تنگيم؟
دلمان چرا بیکران نشده تا همه را بخاطر وجود خداییشان دوست بداریم؟
هنوز قبلۀ جانمان را نيافتهایم؛ هنوز بيخود از خويش نشدهايم.
اگر ادراكش كنيم، محوش میشویم، وسيع میشويم چون دريا!
بدون شرح
کودکی از خدا پرسید :
تو چه می خوری؟
چه می پوشی؟
کجا ساکنی؟
و خدا آرام بر دل
کودک زمزمه کرد...
غصه بندگانم را میخورم
عیب بندگانم را میپوشانم
و در قلب شکسته آنان ساکنم
نعمت برتر
شخصی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: دوستی و ولایت شما و شناختی که خداوند دربارۀ حقّتان به من عطا کرده است، از تمام دنیا برایم محبوبتر است. حضرت غضبناک شدند و فرمودند: «ما را درست مقایسه نکردی! مگر دنیا و آنچه در آن است، چه چیزی است؟ جز سیرکردن شکم و پوشاندن خود، چیز دیگری است؟! درحالیکه تو با محبت ما، به زندگی جاوید میرسی.»
اول و آخر دنیا، شهوت زودگذر است؛ شهوت خوردن، خوابیدن، پوشیدن و... . اما محبت اهلبیت(علبهمالسلام)، لذت و آرامش ابدی را میسازد و با چیزهای فانی قیاسپذیر نیست.
البته نکتۀ مهم این است که فقط با کتابخواندن و مطالعۀ حدیث، نمیتوان حقّ ائمه را شناخت؛ باید همواره با توسل و تضرع از خودشان بخواهیم، قدر نعمت وجودشان را به ما بشناسانند.
برگرفته از #بیانات_استاد_
الگو
مادر_شهید
آیا تا به حال پای درد دل مادری نشستهاید که فرزندانش بزرگ شدهاند و پی کار خود رفتهاند؟ او با کولهباری از غم و تنهایی با شما همصحبت میشود و بعد از کلی شکایت، نصیحتی دردناک میکند: «عمرت را برای بچههای نمکنشناس هدر نده! اصلاً بچه به چه درد میخورد؟ و...»
اما مادری که فرزندش شهید شده، چطور؟ اگرچه بر پیکر او اشک میریزد، همچون باغبانی که زحماتش به بار نشسته باشد، احساس خرسندی میکند و با افتخار میگوید که عمر پسرش در راه رضای خدا سپری شده است.
تفاوت این دو مادر در این است که اولی عمر خود را به دلخواه خود صرف کرده و بچه بزرگ کرده، تا عصای دستش شود؛ اما دومی فرزندش را برای خدا تربیت کرده است. احساس متفاوت این دو، بعد از سالیانی که از عمرشان گذشته، ناشی از نگاه متفاوت آنها به زندگی و درنتیجه تصمیمهای متفاوتشان است.
همۀ ما همواره در لحظات زندگی، با دو راه درست و غلط مواجه هستیم. انتخاب خود ماست که آیندهمان را میسازد. پس همه میتوانیم با انتخابی درست، دنیایی آرام و ابدیتی زیبا برای خود رقم بزنیم.
برگرفته از بحث #انس_با_قرآن
رحمه للعالمین
برایش فرقی نداشت که طرف مقابلش گنهکار است یا مؤمن؛ او که وجودش سراسر لطف و رحمت بود، در هدایتگری و ابراز عشق و علاقه، هیچ تفاوتی بین عمویش حمزه که در همه حال یار و یاورش بود، و آن عموی دیگرش که از انواع روشها برای آزارش استفاده میکرد، نمیگذاشت. او طبق شأن رحمةللعالمین بودنش، عشق و مهربانی و لطافت را به جان همگان میریخت و مثل آبی که حیاتبخش است، در مواجهه با هر شخصی باعث رشد و شکوفاییاش میشد.
ولی در این میان، عدهای بودند که رگهای معنویشان به خاطر خود محوری، گرفته بود. حال و روز این افراد مثل شخص بیماری است که رگهای بدنش بنا به دلایلی بسته شده و خون در آن حرکت نمیکند. چنین فردی اگر آب هم بخورد، برایش مضر است. آری کسانی که تمام وجودشان را غلظت گرفته بود، در مواجهه با چنین موجود لطیفی، بر غلظت و سختی و خشونتشان افزوده میشد و در همان مسیر باطلی که بودند، به اوج میرسیدند.
شوال ماه آزمون
حواریون وهمراهان عیسی مسیح(ع)
از اینکه در دوران شرک و کفر به حضرت ایمان آورده بودند به خود میبالیدند و خود را نورچشمیهای خدا میدیدند!
برای همین، با وجود معجزات حضرت، باز از ایشان "مائده آسمانی" طلب کردند.
خداوند هم برایشان مائده آسمانی فرستاد و فرمود اگر بعد از آن کفر بورزند، به چنان عذابی دچار شوند که تا آن زمان احدی دچار نشده است!
یک ماه بندگی خدا کردم؛ روزهای گرم تابستان روزه گرفتم؛ شب زنده داری کردم؛ از گناه دوری کردم و به طاعت روی آوردم...
حال کفه امید ترازویم سنگینتر از کفه خوفم شده است و به نحوی از خدا طلبکارم.
دیگر خود را محق میدانم که حاجاتم را بگیرم؛
و به زندگی روزمرهام هم دستی نخورد؛
و خلاصه خدا طور دیگری با من معامله کند!
درحالیکه نمیدانم پس از خوردن آن همه مائده آسمانی،
اکنون زمان آزمون پس دادن است.....
شب سرنوشت
چیزی كه خدا با آن در شب قدر كار دارد،
حضرت مهدی(عجلاللهفرجه) بر آن نظر دارد،
و قدمهای ملائك بر آن گذر دارند،
قلب است!
دقت کن آن قدر شلوغ نباشد كه فرشتگان نتوانند در آن قدم گذارند!
مراقب باش در آن چيزی نباشد كه امامت نمیپسندد!
بگذار مُهر خداوند پای قلبت بنشيند!
اللهم انا نرغب الیک......
سالهاست از معارف میشنویم و میخوانیم. اهل علم و عبادتیم و خدا و امام را دوست داریم؛ اما هرچه «خدا خدا» میکنیم، قلبمان او را نمییابد و آرام نمیشود.
اگر غیر از این است، خوشا به احوالمان! اما اگر همین است، به راستی چرا نمیتوانیم با کسی که قصد ارتباط با او را داریم، ارتباط برقرار کنیم؟ چون دوریالیمان کج است، دوریالی رغبت! برای همین نمیتوانیم شمارۀ او را درست بگیریم و صدایش را بشنویم.
امشب، دیگر شب ارتباط است؛ باید بتوانیم. ورق میزنیم دعای مبارک افتتاح را برای فتح دلهایمان؛ تا فتح دروازۀ عشق باشد برای ورود به وادی معرفت ذات الهی، که حتماً فتح فعل و صفت را هم در درونش دارد. به این شرط که دلمان درد و سوز عشق داشته باشد، نه غصۀ دنیا. بخوانیم:
"اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِی دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ، وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ."
پروردگارا، ما به دولت کریمه رغبت داریم؛ دولتی که به آن، اسلام و اهلش را عزت میدهی و نفاق و اهلش را به ذلت میکشانی؛ و در آن دولت، ما را از دعوتکنندگان به طاعت خود و رهبران به راهت قرار ده و کرامت دنیا و آخرت را روزیمان کن.
"اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ."
پروردگارا، آنچه را در جنّت اسماء به ما تعلیم کردی و خودت را نشانمان دادی، یاری کن تا همین جا ببینیم و حملش کنیم؛ آنچه را نیز تا پیش از دولت کریمه از یاد بردهایم و غفلت کردهایم، یاری کن تا در آن دولت بچشیم و به شهود و وصلت نایل شویم و صدایت را بشنویم که پاسخمان میدهی.
اینها خواص و شرایط دولت کریمه است که ما میگوییم به آن رغبت داریم. دولتی که تمام خاصیتهای زندگی انسانی در ناسوت را دارد:
"اللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعْثَنَا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ كَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا وَ أَعْزِزْ بِهِ ذِلَّتَنَا وَ أَغْنِ بِهِ عَائِلَنَا وَ اقْضِ بِهِ عَنْ مَغْرَمِنَا وَ اجْبُرْ بِهِ فَقْرَنَا وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنَا وَ يَسِّرْ بِهِ عُسْرَنَا وَ بَيِّضْ بِهِ وُجُوهَنَا وَ فُكَّ بِهِ أَسْرَنَا وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنَا وَ أَنْجِزْ بِهِ مَوَاعِيدَنَا وَ اسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنَا وَ أَعْطِنَا بِهِ سُؤْلَنَا وَ بَلِّغْنَا بِهِ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ آمَالَنَا وَ أَعْطِنَا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنَا..."
پروردگارا، به واسطۀ او پریشانی، پراکندگی و تفرقۀ ما را جمع کن؛ اندک ما را بسیار کن. ما را عزیز گردان و نیازمان را برطرف، دِینمان را ادا، فقرمان را جبران، نقصمان را مرتفع و سختیمان را آسان ساز. روسپیدمان کن؛ اسیرانمان را آزاد، طلبمان را روا و وعدههایی را که دادهای، محقق فرما. دعای ما را پاسخ گو، خواستهمان را عطا کن، ما را به آرزوهای دنیا و آخرتمان برسان و حتی برتر از رغبتمان به ما بده.
بارها این دعا را خواندهایم؛ اما آیا واقعاً به همۀ این خواص رسیدهایم؟ اطمینان خاطر، آرامش، اتحاد، عزت، غنا، رهایی...! پس تا کنون از خدا چه خواستهایم؟ چطور به این همه نداری قانع شدهایم؟ ما که جزء کفار و مشرکان نیستیم؛ پس چرا این صفات را نداریم؟ شاید عالم بیرون، دست ما نباشد؛ اما اختیار خودمان و قلبمان را که داریم!
تمام سالهای عمرمان به کنار؛ همین یک سال گذشته، رغبتمان به چه بوده است؟ از همین رمضان قبل که ادعا کردیم به دولت کریمه رغبت داریم. اصلاً رغبت چیست؟ رغبت، میل اکید است. یعنی اینکه دیوانهوار چیزی را بخواهیم و چنان در هوایش باشیم که به هیچ خواستۀ دیگر، راضی نشویم. مثل فردی که بسیار تشنه است و در هوای داغ، عرق میریزد؛ او برای آب، لهله میزند و حتی اگر جعبهای پر از جواهر و الماس در مقابلش بگذارند، سیراب نمیشود.
حال آیا ما به دولت کریمۀ امام زمانی با این خصوصیات، رغبت و میل اکید داریم؟ یا فقط میل داریم؟ آیا چنان میخواهیمش که به گرسنگی، تشنگی، مرگ، بیماری، فقر، ثروت و... نظر نداشته باشیم و اینها حالمان را عوض نکنند؟ مگر وقتی خیلی تشنهایم، به غذا رغبت داریم؟ یا حتی به محبت همسر و فرزند؟
رغبت ما به خدا در دنیا، باید چنان باشد که به هیچ چیز دیگر رغبت نکنیم. از مواهب دنیا استفاده کنیم؛ اما جز برای او دلمان نلرزد و دست و پایمان را گم نکنیم. او را ببینیم که این همه را به ما داده است. سورۀ شرح را ببینید:
"أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ. وَ وَضَعْنا... وَ رَفَعْنا... وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ."
ما به تو شرح صدر دادیم، ما بار تو را برداشتیم، ما تو را بالا بردیم؛ پس تو فقط به ما رغبت کن.
آری؛ دوریالی کج ما همین جاست. ما خدا را دوست داریم، اما دلمان گیر او نیست. تشنهایم؛ اما اگر هم آب ننوشیم، میتوانیم ادامه دهیم. برای همین میگوییم: «حالا این را بخورم، این را بکنم؛ آب همیشه هست، بعداً مینوشم!»
رغبت، آن است که در طلب مطلوب، بیچاره شویم و بدون او نتوانیم باشیم و از خواب و خوراک بیفتیم. یعنی اگر هم از دنیا بهره میبریم، هیچ چیز جذب وجودمان نشود، جز عشق خدا. به وظایف خود نیز عمل کنیم، تنها برای اینکه به او برسیم. به فکر حفظ سلامت باشیم، فرزندمان را دوست بداریم، از زندگی لذت ببریم، بخوریم، بخوابیم، مال و مقام داشته باشیم؛ اما به هیچ کدام رغبت نداشته باشیم و با هیچ کدام، دلمان تکان نخورد.
رغبت یعنی همه چیز داشته باشیم، اما تشنه و بیقرار باشیم؛ تشنۀ آنکه این همه چیز از اوست. نه اینکه هرچه بیشتر داشتیم، او را فراموش کنیم! وقتی به خانهای دعوت میشویم، بیادبی است قبل از سلام به صاحبخانه، در اتاقها بگردیم و محو در و دیوار و اثاثش شویم. اول باید به صاحبخانه راغب شویم و دلمان مال او باشد؛ بعد سراغ دادههایش برویم.
او منتهای آرزوی قلب ماست؛ ولی ما با انبوه خواستهها، او را پوشاندهایم. او میخواهد آسمانیمان کند؛ ما میگوییم: «فعلاً زمینمان را سر و سامان بده!» ما به او نیازمندیم، چون هستیمان را از او داریم؛ اما حواسمان به او نیست! بیایید امشب خود را در دستانش رها کنیم و صادقانه بگوییم که: «ما نمیتوانیم و راهی جز تو نداریم؛ میدانیم، اما اگر خودت نجاتمان ندهی، از امیال قلبمان رها نمیشویم. پس این تو و این قلب ما؛ "وَ هَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلَّا الْمَوْلَى".»
(بیانات استاد شب نوزدهم رمضان)
شب قدر 2
چرا جوشن کبیر؟
سراسر این دعا، اسمای حسنای الهی است. همان اسمائی که در جنت اسماء به جان ما تعلیم شد و هر یک از ما در رتبۀ خود، حامل آن شدیم. پس جوشن کبیر، شناسنامۀ ماست و باید هویت خود را که اسماء الهی است، در آن بیابیم و ظهور دهیم.
از طرفی دیگر لفظ «جوشن» به معنای «زره» است. جوشن کبیر، زره معنوی در مقابل دشمنِ جهاد اکبر، یعنی نفس و هواست؛ آن هم زرهی به اندازۀ ما انسانها که خود نیز کبیر هستیم.
در شبهای قدر باید با حرکت وجودی با این دعا، لشگر عقل را همچون زره بر تن کنیم تا در تمام طول سال بتوانیم در مقابل لشگر جهل بایستیم. اگر در تمام سالهای عمرمان این گونه جوشن میخواندیم، بعد از این همه شب قدر که پشت سر گذاشتهایم، الآن باید به عصمت نسبی میرسیدیم و دست شیطان را نه فقط از دل و خانههایمان، بلکه از شهر و دیارمان هم میبریدیم!
شب قدر1
نردبان عروج
شب قدر نردبان عروج ماست. پلهپله میبرد تا همان جا که از آن آمدهایم؛ تا خدا!
عالمی است که از افق اعلای وجود تا زمین گسترده شده و باب آن در زمین گشوده شدهاست. اگر نبود این شب، سالهای سال پشت در میماندیم و به مطلوب جانمان راه نمییافتیم. مگر مطلوب ما چیست؟ همهٔ ما طلب کردیم بودن را و شدن را. برای شدن، خواستیم تا او را دوست بداریم؛ همانگونه که او ما را دوست میدارد. صادقانه گفتیم که او را میخواهیم. او هم پذیرفت تا محبوبمان باشد؛ "یا حبیبَ من لا حبیبَ له".
عهد بستیم عاشقانه بمانیم تا روز موعود و متن عهدنامه، در کتیبهٔ قلبمان نقش بست. جانمان پیوند خورد با آن میثاق ازلی و به انگشت دل امضایش کردیم؛ "قالوا بَلی".
عهد ما، پیمان عشق بود. ما محبت را خواسته بودیم و وجودمان دریای محبت شده بود. و اینک ماییم و همان عهد محبت ازلی و شب قدر، طلاییترین فرصت برای تجدید عهد. تمام سرمایهمان هم، همان طلبمان است.
خوب بنگریم تا آن زیباترین و اصیلترین طلب خود را در درونیترین حرم وجودمان، در قلب بیابیم و آن را عرضه کنیم بر امیر محبوب، سفرهدار عشق معبود، صاحب مهربان قلوب، مهدی موعود (عجل اللهفرجه) که آمدنش را دیده به راهیم.
قدر
حرف علی(علیهالسلام) این بود: شما مرا فرمانده خود میدانيد؛ اما راه چاره نشانم میدهيد! میخواهيد بگوييد: ما با توايم، دوستت داريم، گوش به فرمانت هستيم...؛ اما فقط حرف است! حقيقت، آن است که توجهی به من و هدف و مسيرم ندارید.
رمضان زمینه ای مساعد برای مغفرت
اسم «غفران» خداوند، جبران کنندۀ نواقص است و با اسم «تواب» و «عفو» تفاوت دارد. بنده با اسم تواب، توبه میکند و از راه شیطان به راه خدا میآید. سپس خدا با اسم عفو، گناهانش را پاک مینماید؛ اما هنوز آثار گناهان قبلی در او باقی مانده است که اسم غفران جلو میآید و آثار خطاها را جبران میکند.
کسی را تصور کنید که سم خورده و بعد پشیمان شده است. توبه برای او مثل داد زدن و طبیب خواستن است. عفو به پیش طبیب رفتن میماند و اثر اسم غفران، شبیه شستشو دادن و پاکسازی معده توسط طبیب با دستگاههای مخصوص است.
کسی که رذیلهای مانند غضب یا حسد در درون دارد و از این صفت خود منزجر است، توبه میکند؛ یعنی به خدا روی میآورد. خداوند با اسم عفو آن گناه را برمیدارد؛ اما چیزی که ریشۀ آن رذیله را میخشکاند و اجازه نمیدهد دیگر تاثیری داشته باشد، غفران است.
اسم غفران طوری نقص را برمیدارد، گویی از اول نقصی در درون فرد نبوده است!
در رمضان شرایط غفران بیشتر از هر زمان آماده است. اگر کسی توانست در این ماه تحت جاذبۀ اسم غفران حقتعالی قرار بگیرد، یعنی از نواقصش بیزار شود و از خدا عفو و جبران بخواهد، میتواند راحتتر از زمانهای دیگر به سوی استکمال وجودی حرکت کند.
دستاویز شیطان
در میدان جنگ، پیروزی از آن جبههای است که فرمانده و شیوۀ رزم جبهۀ مقابل را خوب شناخته باشد؛ یعنی قبل از بررسی لشکریان، فرمانده را شناسایی کند؛ که اگر جز این باشد، هر چه هم از کشتهها پشته بسازد، باز باید منتظر روش هجوم جدیدی از سپاه دشمن بماند! زیرا ریشه را نشناخته و تلاش بیهوده کرده است.
در میدان خودسازی نیز کسی موفق میشود که بعد از شناختن نیروهای انسانی و الهی درونش، شیطنت و روشهای عداوت هوای نفس را بشناسد.
امام خمینی(رحمةاللهعلیه) میفرمایند که راه غلبه بر شیطان، حفظ طائر خیال است؛ چون خیال یکی از اصلیترین دستاویزهای شیطان برای به گمراهی کشاندن انسان است.
برگرفته از بحث #شیطان_شناسی
ریشه را حفظ کنیم
آنقدر پرثمر و زیبا بود که ناخودآگاه به طرفش رفتم تا از آن میوههای رسیده بچینم. چند قدم که نزدیک شدم، آهی از نهادم بلند شد؛ درخت تنومند و زیبا، بزرگترین شاخهاش که پر از میوههای نارس بود، شکسته شده بود و تمام آن میوهها در معرض نابودی قرار داشتند.
باغبان رسید و با گفتن راه علاج، من را بیش از پیش متأثر و بهتزده کرد. باید شاخههای کوچک و بزرگ فرعی که پر از میوه بودند را جدا میکرد تا بتواند شاخۀ اصلی را دوباره به تنه پیوند بزند و کاری کند که ارتباطش با ریشه قطع نشود. باغبان همۀ شاخههای فرعی را شکست و دور انداخت تا از هویت و ریشهاش جدا نماند.
یاد خودم افتادم... .
سالهاست که عبادت و بندگی را خصوصیت خودم میدانم، غافل از اینکه پس از سالیان سال نماز و روزه، گاهی با یک باد کوچک، تمام آنچه برای خود ساختهام از دستم میرود؛ چون من به جای آنکه به ریشه محکم بچسبم و با عمق ریشه ارتباط برقرار کنم، به فرعیها دلخوش کرده بودم.
به راستی حال من در روز حساب و آن هنگام که میبینم تمام عبادتهایم بدون پیوند با ریشه بوده است، چگونه خواهد بود؟ اگر امروز بتوانم اعمالم را به ریشۀ جان که فطرت و عقل است، متصل کنم، شاید به حسرت روز قیامت دچار نشوم. چراکه این همان ریشهای است که تمام افعال و افکار بشری را به سمت رشد و تعالی در مسیر الهی رهنمون میکند و آنها را به ثمر حقیقی میرساند.
برگرفته از بحث #شیطان_شناسی
به وسعت دریا
روح واحد الهی همانند باران، بیدریغ بر همگان میبارد؛ بیآنکه چیزی از او کم شود، یا بخل ورزد یا تفاوتی قائل شود. این ما هستیم که باید سهم خود را از بارش فیض تمام نشدنیاش برداریم؛ بیآنکه به سهم دیگری چشم بدوزیم و اعتراض کنیم که چرا شرایط من اینگونه است؛ ولی دیگری وضع بهتری دارد!
مقایسه کردن خود با دیگران، کار بسیار غلطی است و ریشه در قیاس اشتباه ابلیس دارد که گفت: «من از آتشم و انسان از خاک؛ پس من از او برترم!» و از فرمان الهی به همین سادگی سرپیچی کرد و سجده نکرد.
اگر بدانیم فیض حق برای همه جاری است، از شرایط موجود ناراضی نمیشویم، با دیگران نمیجنگیم و بخل و تنگنظری را به دلمان راه نمیدهیم. همانند دریا وسیع میشویم و برای دیگران همان را میپسندیم که برای خودمان.
برگرفته از بحث #شیطان_شناسی
حال روحمان چه طور است؟
خدا ما را ميهمان كرده است؛ آن هم نه يك روز، بلكه سی روز.
اما عجيب است، مانند ديگر ضيافت ها، از غذا و نوشيدنی خبری نيست!
يازده ماه زير سايه لطف خدا خورديم و آشاميديم؛ اما، اکنون در ضيافت مخصوص الهی فقط تشنگی و گرسنگی است.
ولی نه، در ازای اين تشنگی و گرسنگی جسم ها، قلب ها باید سبك شود و روح ها سيراب!
روزه، غذای روح ماست.
با روزه حقیقی حال روح ما بهتر می شود و به خدا نزديكتر!
اين دهان بستی دهانی باز شد
كو خورنده لقمه های راز شد
من وخودم
گاه گاهی در درونم کشمکشی برپا می شود.
انگار یکی می گوید: بکن
و آن دیگری می گوید: نکن
یکی مرا سرزنش می کند که چرا کردی؟
دیگری می گوید: دلم خواست بکنم.
گویی، دو خود در درون من است.
يكى آن كه در آیینه می بینم و فقط به فكر سود و زيان خودش است!
و ديگرى را در خلوت، آن جا كه از سر و صداهای درونم رها مى شوم می یابم...
آري همان خود الهی و نامحدود كه در انديشه خدایی شدن است.
مرگ مرحله جدیدی از رشد انسانی
جنین در طول رشد خود در بطن مادر، مراحل مختلفی را پشت سر میگذارد تا آمادهٔ تولد شود. در واقع پس از طی هر مرحله، به حیات برتری میرسد که کاملتر از مرحلهٔ قبل است.
در لحظهٔ تولد نیز آنقدر کامل شده است که دیگر بطن مادر برای ادامهٔ رشدش مناسب نیست و ناگزیر به دنیا پا میگذارد. تا به حال انسان عاقلی را دیدهاید که بهخاطر جدا شدن نوزادش از مرحلۀ جنینی غصه بخورد و از اینکه او به حیات جدید رسیده است، ناراحت باشد؟!
میبینید که در هستی ما، چیزی به نام عدم و نیستی معنا ندارد و فقط از یک عالم به عالم برتر میرویم.
به همین ترتیب وقتی انسان از دنیا میرود، صاحب حیاتی برتر میشود. چرا که مرگ، از بین رفتن نیست؛ بلکه قدم گذاشتن به عالمی است که در آن تمام شرایط برای ادامهٔ رشد انسانی فراهم است.
برگرفته از بحث #شیطان_شناسی
بيانات استاد,
شریعت هم به ولایت وابسته است
اینکه در اسلام هفتاد و سه فرقه وجود دارد، اما جز شیعه، هیچ کدام بر حق نیستند، به این دلیل است که انسان کامل ندارند. چون انسان کامل ندارند، اعمال را عالی دارند، اما عقایدشان پوچ است. درخت دینداریشان ثمره دارد، اما چون از ریشه منقطع شده است، میوههایش فاسد است!
ریشۀ دین شیعه، ولایت است. او در همه حال با همراهی انسان کامل زندگی میکند؛ نه اینکه امام را آدم خوبی بداند که روزی در دنیا زندگی میکرده و توصیههایی برای دین به انسانها داده و بعد رفته است!
امام برای شیعه، حکم عقل، روح، صفات و مظهر اسماء الهی را دارد که با مودت او دینش کامل میشود: "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً".
سفر به درون
#سفر_معرفتی
اگر جسممان بيمار شود، سختترين روشها را برای درمان میپذيريم؛ اما برای درمان بیماری کُشندۀ گناه، حوصله نداريم!
گویی منتظر معجزه هستیم تا ناگهان و بدون هیچ تلاشی شفا بگیریم.
حق داريم... . بازگشت و جبران سخت است و بدتر از آن توبههایی است که شکستهایم و روی بازگشت به سوی خدا را از ما گرفته است.
اما اینبار مسیر را عوض کنیم؛ سفری به درون کنیم و ریشۀ گناهانمان را بررسی کنیم. این سفر، همان سفر معرفتی است که با اصلاح بینش، سلولهای سرطانی گناه را از ریشه میسوزاند و نابود میکند. درست است که این سفر از اینکه فقط فعل غلط را ترک کنیم، سختتر است؛ اما این سختی به نتیجۀ نهایی میارزد.
برگرفته از بحث #انس_با_قرآن
به دلت اعتماد کن
اگر کودک را از مادر جدا کنند و به انواع سرگرمیها مشغول سازند، ممکن است برای مدتی کوتاه مادر را فراموش کند، ولی به زودی از بازیکردن دستبرخواهد داشت و بهانۀ مادر را خواهد گرفت.
انسان از زمانی که به زمین هبوط کرده، به انواع بازیهای دنیایی مشغول شده است؛ از زیبایی ظاهری و قدوقامت رعنای جوانی گرفته تا مدل لباس، ثروت، شأن، مقام و... .
گاهی این مشغولیتها، خداوند را به کلی از یاد انسان میبرد و انسان تصور میکند که به زمین و سرگرمیهای آن تعلق دارد. در این شلوغیها گاهی عجیب دل انسان، بهانۀ وطن اصلیاش را میگیرد و دیگر با جاذبهها و بازیهای دنیا راضی نمیشود. اینجاست که باید انسان به دل خود اعتماد کند؛ آن را به صاحبدل بسپارد و با او آرام گیرد.
برگرفته از بحث #انس_با_قرآن
چرا راه را گم می کنیم
یگانه خالق هستی، عین زیبایی و کمال است و همه چیز را زیبا آفریده است.
پس گرایش به بدی و زشتی از کجا آغاز شده است؟
سوءاختیار انسان!
یکی از زیباییهایی که حقتعالی به انسان عطا کرد، اختیار است. اما تمام گمراهیها نتیجۀ استفادهٔ نادرست از این هدیه الهی است.
انسان به زمین آمد تا با اختیارکردن عشق و زیبایی، خدا را بندگی کند؛ ولی با ورود به اسفلسافلین، گویی عهد خود را فراموش کرد!
هرجا به مذاقش خوش نیامد، فرامین الهی را نادیده گرفت و از صراط مستقیم دور شد و گمراهی را اختیار کرد!
برگرفته از بحث #انس_با_قرآن
شکستن
وقتی مردان مرد زنجیر خودی را گسستند
آزاد شدند وآزاد کرذند..........
چرا خورشید پس ابر؟
چرا خورشیدِ پسِ ابر؟
امروز بشریت دوران غیبت را سپری میکند و از نعمت حضور حجتش بیبهره است. امام بسان خورشید پس ابر، فیوضاتش را نثار امتش میکند، اما واقعا چرا غایب است؟
علت غيبت امام، جهل ماست. جهل به غایت انسان و فراموشی تاریخ اصیل انسانیت و جهل به امام و محدودۀ اختیارات ایشان و در يک کلام جهل به اصل امامت!
ما به غایت و جایگاه خود جهل داریم، تاریخ بودمان را فراموش کردهایم؛ ما چونان بذر نابی که تمام اسماء الهی را دارد هبوط کردیم و قرار بود زیر خاک اسفلسافلین ریشه بدوانیم و رشد کنیم تا به ثمر برسیم؛ اما آمدیم و اصالتمان را فراموش کردیم و اسیر زیرخاکیها شدیم! یادمان رفت که امام همچون باغبان، با نگاهی منتظر، لحظهبهلحظه انتظار جوانهزدنمان را میکشد. هر بار که او با امتحانات و ابتلائات خواست تربيتمان کند، ضجهزنان، فریاد «نمیتوانم»، «نمیخواهم»، «سخت است»، سردادیم، تاجاییکه دست مولایمان را بستیم و اجازه ندادیم کاری برایمان بکند.
ما در سیر تاريخ امامانمان را در حد خواستههای جزیی پایین کشیدیم و هرجا همراهمان نشدند، یا مقتولشان کردیم یا مسموم ودر نهایت هم غیبت!
صد البته وقتی استعداد بهرهبرداری از مقام امامت نباشد، قطعاً خدا دردانۀ خود را از نظرها غایب میکند تا شاید مردم، از شدّت اضطرار به دنبال شناخت حجّت زمانشان بروند. چراکه او برای رفع نیازهای جزیی نیامده است، او آمده تا حول محورش بگردیم و تمام امورات دنیوی را در چارچوبهای دینی و ولاییاش بازسازی کنیم. آری دین، اصلیترین و محوریترین برنامهای است که برای ما چیده شده و اگر بر اساس نظام دینی، به امام اقتدا کنیم و مطابق با او حرکت نماييم، حاکمیت قلب و وجودمان را به دست او دادهایم، و اگر این حاکمیت به تدریج گسترش پیدا کند، ما به هدف نزدیکتر میشویم و به تدریج پردۀ غیبت، کنار خواهد رفت!
دزانتظار
همچو ابر بهار
چشم هستی، خمار میبینم
دیدهها بهانتظار میبینم
اشک از چشم آسمان، جاری
همچو ابر بهار میبینم
آسمان پر ز ابر گریان بار
رعدها نعرهوار میبینم
جنبش خاک و دشت و صحرا را
از شعف، بیقرار میبینم
غنچهها روی شاخهها شادان
گلسِتان، خندهوار میبینم
چهچهِ بلبلان عاشق را
ندبهخوان بهر یار میبینم
کلّ عالم، و جان آدم را
در پی آن نگار میبینم
هر دل دردمند و نالان را
در غمش غمگسار میبینم
انبیا را ز آدم و خاتم
بر فرج بهانتظار میبینم
در تمامی روز و شب، یکسر
لحظهها در شمار میبینم
سوز هجرش به دل زده آتش
قلب و جانم چو نار میبینم
جمعهها از طلوع تا به غروب
هر چمن را چو خار میبینم
تا بیاید، شود همیشه بهار
میوهها را به بار میبینم
لیک افسوس؛ نیامد این جمعه
روزها را چه تار میبینم!
جوان و حقیقت
جوان و حقیقت
امروز نسل جوانان ما به ویژه پس از انقلاب اسلامی، دنبال حقیقت هستند. آنان میخواهند قالبها را بشکنند و موانع را کنار زنند؛ ازاينرو ما دیگر نمیتوانيم دین موروثی خود را به آنها تحمیل كنیم، چون نمیپذیرد؛ و این، نشان میدهد حقیقتی ورای این صورت است. شراب و خُمخانهای كه این دلها برای آن میتپند و به دنبال آن میگردند.
جوان امروز، علنی میگوید: من عاشق خدا هستم، ولی برای چه نماز بخوانم؟! چون میبیند مادرش با همان زبانی که در نماز، "إیاك نعبد" میگوید، ناسزا هم میگوید، آبروی مردم را میریزد، دوبههمزنی میکند، حرام میخورد و...، لذا فطرت سالم جوانِ آخرالزمانی، نمیتواند چنین دین صوری را قبول كند.
جوان امروزی دنبال معرفت است و اگرچه ظاهرش مطابق شریعت نباشد؛ اما کنه وجودش، عطش دانستن اسرار و حقایق دين را دارد. او میداند در پسِ دين صوریِ مدعيان دينداری، حقیقت دیگری هم هست. صراط مستقیمی که افراط و تفریط ندارد و بیانگر حقیقت زیبای ولایت است؛ ولایتی که حضرت حقتعالی آن را از آدم آغاز كرد و در باطن ادیان کشاند؛ "كنتُ مع الأنبیاء سرّا"[1]. تا اینکه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن را در غدیر خم آشکار کرد.
اگر کسانی پيدا شوند که دغدغهشان انتقال معارف اصيل دينی به جوانان باشد و آنان اسرار و بواطن دين را بیابند؛ دراينصورت ظاهر دین هم برایشان درست معنا میشود و نمازشان، نماز میشود، و حجابشان، حجاب و ... .
برگرفته از کتاب "آمادگی برای ظهور"، صفحات 51 و 52.
خواب زدگی
#خوابزدگی
مردم یمن برای بیعت با امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، ده نفر از بهترینها را انتخاب کردند تا به نمایندگی از آنها، نزد آن حضرت بروند. در میان این ده نفر، مدیحهسرایی به زیبایی مولا را مدح کرد و حضرت خواست تا مدیحهسرا خود را معرفی کند. او گفت: من عبدالرحمن هستم. حضرت فرمودند: پسر چه کسی هستی؟ عرض کرد: ابن ملجم مرادی. امام پرسیدند که تو واقعاً مرادی هستی؟ عرض کرد: بله ای امیرمؤمنان. حضرت فرمومدند: «انا لله و انا الیه راجعون...»!
امیرمؤمنان سه بار از او بیعت گرفتند و خواستند که پیمان خود را نشکند و به او فرمودند: برو مواظب باش، زیرا اینگونه میبینم که به بیعتت وفا نخواهی کرد. ابن ملجم گفت: به راستی شدیداً شما را دوست دارم و میخواهم در خدمت شما جهاد کنم. به خدا سوگند دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن میدارم.
ابن ملجم دروغ نمیگفت، علی(علیهالسلام) را دوست داشت اما در خواب، نه بیداری!
محبت و عبادت و بندگی در خواب خیلی خطرناک است. ولایت هم «شَاهِداً عَلَى الْخَلْق» است؛ لذا با ظرافت، لایههای درونی و خوابزدگیها را نمایان میکند. ابن ملجم ایرادی در خود نمیدید و به خود اعتماد داشت. او واقعاً عابد بود ولی در درون خود کنکاش نکرده بود و بیدار نشده بود. حتی با این هشدار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم بیدار نشد.
اینگونه است که باید هر لحظه بر خود نهیب بزنیم و درونمان را بررسی کنیم؛ خود را به دامان ولایت بسپاریم تا ما را از خوابزدگیها برهاند و هوشیارمان کند.
برگرفته از شرح #مناجات_شعبانیه
#عبور_از_پراکندگیها_و_یکدله_شدن
#عبور_از_پراکندگیها_و_یکدله_شدن
از میان همۀ مخلوقات، تنها انسان میتواند خلیفۀ خدا در زمین شود و همۀ اعمال و رفتارش با انگیزهای صحیح و مطابق خواست خداوند باشد. اینجاست که باید یکدله شود و از تشتتهای دنیایی و هزاران "من" که در فعل و خیال و اعتقادش جولان میدهد، عبور کند.
دست، پا، چشم، گوش و... هرکدام در یک روز، هزاران عمل درست یا غلط را مرتکب میشوند. حال اگر همۀ حرکات تمام این جوارح را با کنترل نگاه، شنیدن و...، به سوی خدا جهتدهی کنیم، تنها یک مرحله از تفرقهها را محدود کردهایم. در مرحلۀ بعد به عالم خیال میرسیم که هزاررنگیاش خیلی بیشتر از عالم جسم است و هر لحظه ما را به گونهای مشغول میکند. چه بسیار افرادی که حسرت یک رکعت نماز با حضور قلب و بدون پراکندگی خیال را در دل دارند! در مورد اندیشهمان نیز این تفرقه نمود دارد و گاهی حتی جمعهای کوچک مذهبی را با یک اعتقاد نمییابیم!
اگر نگاهمان تنها به خدایی باشد که همۀ هستی ظهورات او هستند، در همۀ این مراتب آن حقیقت واحد را میبینیم که بهترین مربی انسان است و در هر میدانی به گونهای ما را میپروراند. لذا خواهیم فهمید که درست است ظهورات خداوند متعدد هستند، اما در تخاصم و تقابل با هم نیستند و همگی در کنار هم ربوبیت خدا را ظهور میدهند.
این سیری دائمی است و ما باید همیشه با نظر به ربّ واحد، تشتتها را از خود جدا کنیم تا به عالم وحدت حقیقی باریابیم.
برگرفته از شرح #مناجات_شعبانیه
وسعت در تنگی
#وسعت_در_تنگی
اولیاء خدا کسانی هستند که خود را در دنیا و امیال فانی آن محدود نکردهاند؛ آنها به وسعت وجود، وسیع شدهاند و از تنگی درآمدهاند. هرچند آنها هم مثل همۀ انسانها دچار فراز و فرودهای دنیایی میشوند؛ چون اصلاً خاصیت دنیا همین است؛ اما از این سختیها و آسانیها دچار ناراحتی و فشار درونی نمیشوند.
به فرمودۀ امام راحلمان(قدّس سرّه) اگر تمام انبیای الهی را در یک اتاق کوچک جای دهند، میتوانند سالها با هم بدون درگیری زندگی کنند. آنچه که باعث میشود هیچ تنگی و فشاری نتواند اولیاءالله را دچار معصیت و تخاصم کند، نگاه درست به هستی و هدف خلقت است.
برگرفته از شرح #مناجات_شعبانیه